حسینیه بیت الزهرا (س) شهرستان بردسکن

کسی که عبادتهای خالصانه خود را به سوی خدا فرستد ، پروردگار بزرگ بهترین مصلحت او را به سویش فرو خواهد فرستاد

حسینیه  بیت الزهرا (س) شهرستان بردسکن

فـهمیــ ــده امـ!

"عـَطـَــش" عشقــَم به شمـــا

_تلــظـــی_ شـ ــود میبــَـری مــَــ ــرا...

شماره پیامک:09152509330

سامانه ی پیام کوتاه:500029710112

۳۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

رسم ” خوب ” ها همین است

 

حرف آمدنشان شادت می کند

و ماندنشان…

با دلت چنان می کند

که هنوز نرفته…

دلتنگشان می شوی!




مامور آمار:
.
 سلام مادر، از سازمان آمار مزاحم میشم، شما چند نفرید؟

.

مادر سرشو پایین میندازه وسکوت میکنه 
.

بعد میگه: میشه خونه ما بمونه برای فردا؟
.
 مامور: چرامادر؟

.

مادر: آخه شاید فردا ازپسرم خبری برسه...
.

شادی روح شهدای گمنام صلوات

...

آسمانی که فلک می بخشید احتیاجی به فدک داشت؟ نداشت!


غیردیوار و در و آوارش ، شانه ی وحی کمک داشت؟ نداشت!


مردم شهر به هم می گفتند  در این خانه ترک داشت؟ نداشت!


دست این مرد نمک داشت؟  نداشت! 


تو بپرس از دل پرخون غمت!


چهره ی یاس کتک داشت؟ نداشت! نداشت! نداشت




غلتیدن در خون خود و اوج عبودیت 
 
چـه شایسته است، 

کـه اوج عبودیتت را با غلتیـدن در  خـــون خـــود متجلـی نمـایی…
..
آری زیباسـت شهـادتـــــ

خـدایـا !

.

می تونَـم چـند لحظـه باهـات خلـوت کـُنـم؟ 

.

قـول مـی دَهـم بیشـتر از چـند لحظـه وَقتـت را نگیـرم

.

گــوشِـت ُ بـیار جلـو ؛ بیـا نـزدیـک تـر ..

.

مـَن خـستـِه ام مـی شنوی ؟!




قُول می دهم طُغیـان کنم ! رودخانه ی ساکتی بودم .

.

قُـول می دهم جـریان یابم و قُول میدهم

.

هر تار ِگیسویَم ، خِیر و بَرکت را به زمین شانه کند!

.

قُـول می دهم نِگاهَـم را فقط به آسمان معطوف کنم

.

و با زمزمـه ی بـاران پـاک شوم

.

و بُت هـا را با ایمـان ِ چشمـانم خُـرد کنم .

.

مَـرا ببـخـش ! مَـرا ببـخـش !



..

مرا ببخش که روحم ناصاف است و زبــر .. 

.

ببخش که بویِ خوش ِ پـاکی نمی دهم ..

حجاب "بله بلند" من به خدای خالق من است 

بی حجابی بله به "کیست" ؟


مـــ ـــن بـه آمـار زمیـــ ـــن مشکوکم

اگـــ ــر این ارضــــــ پر از آدمهــ ـــاست


پس چــرا یوســــف زهـــ ــــرا تنهــ ـــاست...؟؟؟

آنچنان سفتــــ بغل کرده بود انگشتتان را
انگشتر عقیقتان
که هیچ راهــی نبود جــز بریدن انگشتـــــ
............

گـاهـی در نمـازهایم 
همـه چیز هستـــ 
الا ” خــــــدا “ 

ایـن نمــازهای پریشــــان من 
بـه درد ِهیچ جــــا نمیخورد …. 
نمازی را کہ بوی خدا نـَدهـَد  ...

خدایا کاری کن
نمازهایم همیشـه دو نفره باشد
فقـط من باشم و تــو . . . ! 

فـــــدای 
صـــــــداقت بی ســـــــوادی 
کــــه

وقتی ازش پرســیدند 
عـشق چـند حرفه ؟

گفت: 
چهار حرفه! 

و همه بهش خندیدند

امــــــا زیــــــر لـــــــب 
زمــــــــزمه مـــی کرد :

حسـین ، 
حسـین ، 
حـسین ، 
حســـیـن ...


صَلَ اللهُ عَلَیک

 یا سَیِدَنَا الغَریب

سَیِدَنَا المَظلوُم

سَیِدَنَا العَطشان

سَیِدَنَا العُریان

یا مظلوم یا اباعبدالله

==============

شمر دستش پراست بندت را به پشت میچرخاند

نیزه ایی آن حرام زاده زدو نیزه را به مشت میچرخاند

==================

بیادِ روضه یِ قتلگاه


من آمدم برای شما نوکری کنم

 

 من را خدا برای همین آفریده است

 

 مولای من..

 

 شکر خدااا که با همه یِ رو سیاهی أم

 

 "زهــرا" مرا برای حسینش خریده است


زیبا…

و باشکوه…

بلیغ… و استوار…

دقیق… محکم… و عمیق…

دشمن شکن!… مظلوم… و مقتدر…

قدیمی، جدید… روزی عقیق و روزی حدید…

دوست دارم بنوسیم؛… از بای «بسم الله» تا آخر…

امام خامنه ای وقتی سخنرانی می کند، همه اش «تیتر یک» است…

درمکتب علی(ع) عطر نهج البلاغه دارد سیدعلی…

این روزها دل ما خود یک پا «رسانه» است…

چه می شود کرد؟! «آقا»یی داریم…

از جمله، جمال می باراند…

و از کلمه، کمال…

«آزادانه»…

محکم…



بدا به حال قومی که بی ‏علی علیه‏ السلام شده‏ اند …


باید دانست که در این «در سجده مردن» چه رازی نهفته است و در این ایستاده زیستن! باید پی به این راز برد که چرا کعبه زادگاه کسی می‏شود ومسجد، شهادت‏ گاهش؟


بی‏ شک آن‏که نخستین نفس را در خانه خدا خویش فرو دارد، آخرین را نیز شایسته است در خانه خدا بازدم کند؛ که این عین،رستگاری‏ست؛


پس حقیقت گفت که: فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَه. و او رستگار شد اما …


وای بر قافله ‏های بی ‏قافله سالار!

عنان کاروان آیا زین پس به دست چه کسی خواهد افتاد؟!


بدا به حال قومی که بی ‏علی علیه‏ السلام شده‏ اند …

طعم تلخ بی ‏علی بودن را حتی امروز می‏توان چشید؛

" طمعی که قرن‏ هاست زاده می‏شود ... 


میخواست برگرده جبهـﮧ ...


بهش گفتم:


تو بـﮧ اندازه سنّت خدمت کردے ، بذار اونایے برن جبهـﮧ کـﮧ نرفتن !


چیزے نگفت و ساکت یـﮧ گوشـﮧ نشست…



وقت نماز کـﮧ شد، جا نمازم رو انداختم کـﮧ نماز بخونم ؛


اومد و جانمازم رو جمع کرد ...


خواستم بهش اعتراض کنم کـﮧ گفت:


این همـﮧ بے نماز هست! اجازه بده کمے هم بے نمازها، نماز بخونند !


دیگـﮧ حرفے برا گفتن نداشتم !



من ار به قبله رو کنم، به عشق روی او کنم

اقامه نـــــــــــمــاز را، بــــــه گفتگوی او کنم

گر از وطن سفر کنم، سفر به سوی او کنم

ز حج بیت بگذرم، طــــــــــــواف روی او کنم


"یا مهدی (عج الله، ادرکنی)"


بایـد در صحــنه باشـی و قضـاوت کنی
و بایسـتی، درسـت هم تشـخیـص دهـی
و از آن نیـز دفـاع کـنی ... 
و پـای عقـیده خـود جـان نیـز دهـی،

زیـرا اگـر مسـئلـه را رهـا کـنی، مـاننـد عمـر سعـد می‌شـوی،
چـرا که عمـر سعـد شـبیـه خـوارج نبـود که حاکمــان را بکـشد 
بلـکه او به کـناری رفت و در نهـایت امـام حسـین (ع) را کـشـت؛

به همین دلـیل تصـور نکـنیـد که
عـزلت گـرفـتن و دوری از سـیاست
◄ وجهـه بـالایـی به انـسـان مـی‌دهـد . ►